عرشیاعرشیا، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

تنها بهونه زندگی مامان و بابا

رستوران

1391/4/31 16:53
نویسنده : مامان ندا
242 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عرشیا جان.منم پدرت. یادمه کوچیک بودی یعنی دو سالت بود.   خیلی دوست داشتی بری رستوران یه شب رفتیم رستوران اکبر جوجه من وتو مادرت بعد تو روی صندلی نشسته بودی که اینقدر سرگرم خوردن بودی که حواست نبود که جیش زدی بعد جیشد از روی صندلی همین جور میریخت پایین بعد یه دفعه داد زدی مامان من جیش زدم مامانت میگه خیلی خوب باشه ولی تو همین جور تکرار میکری بعد مامانت تو رو بلند کرد برد بیرون بعد یکی اومد گفت تو چرا تنها شدی گفتم این پسره نوشابه رو ریخت پایین مادرش گرفت بردش هیچی اقا عرشیا یه خاطره باحال تو اکبر جوجه برامون گذاشتی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)