عرشیاعرشیا، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

تنها بهونه زندگی مامان و بابا

سنجاقک

1393/8/7 17:48
نویسنده : مامان ندا
286 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم عزیز دل مامان خوبی  خیلی دیر اومدم به وبلاگت ببخشید گلم امروز می خوام کل عکس های کلاس سنجاقک(خلاقیت) رو می ری واست بذارم این کلاس و خیلی دوست داری همیشه لحظه شماری می کنی که زمان کلاست برسه در اینجا باید از خاله آرزو خاله سارا تشکر کنم  چون واقعا مربیان مهربون و دوست داشتنی هستند.اول تزئینات کلاس رو می ذارم

 

 

اینم از کارهای خودت که در کلاس انجام دادی گلم. نقاشی زیر داستانش اینه که چهار تا ماهی بودن دیگه از آب خسته شدن و می خواستن بیان بیرون خاله آرزو گفت به نظر شما اینا کجا برن بشیننبعد شما گفتی یکی تو قاب عکس ، یکی روی بطری آب ، یکی روی قالیچه ، یکی هم روی تابلو بعد باید این و نقاشی می کردید.ممنونم آرزو جون

آرزو جون در حال کمک کردن به عرشیا

عکس زیر هم مربوط می شه به چسبوندن اشکال هندسی که خودتون برش کردید و بعد با رنگ انگشتی نقاشی کشیدی شما به کمک خاله سارا اون درختو کشیدی که پیشش ایستادی

عکس زیر مربوط می شه به سایه هاتون که اول سایه تون که افتاد رو برگه کشیدید بعد نقاشی کردید

عکس زیر هم مربوط می شه به داستان پوتین یه بچه که پوتین بچه ای پاره می شه بعد آرزو جون می گه بچه ها از پوتین پاره چه استفاده ای می شه کرد هر کسی چیزی گفت خلاصه یکی پوتین شد گلدون و یکی شد خونه مورچه ها و بعد اینو هم به صورت گروهی کشیدید و نقاشی کردید

اینم عکس دسته جمعی و گروهی

عکس زیر : یه روز آرزو جون گفت بچه ها هر کی هر چی دوست داره داشته باشه و آرزوشه روی کاغذ بکشه تا ما به درخت آرزوها بچسبونیم . و اما آرزوی عرشیا جون گفت دوست دارم یه موتور هزار تومان (البته منظورش موتور هزار) بود داشته باشم اینم نقاشیش

اینم درخت آرزوها

عکس زیر: آرزو جون و سارا جون گفتند بچه ها هر کی از توی جعبه خرت و پرتش هرچی داره یه چیزی درست کنه شما شکل زیر رو درست کردی

و جایزه ای که آرزو جون به شما داد یه ستاره روی دستت بود خیلی ذوق می کردی به همه نشون می دادی

و در پایان عکس هایی که به مناسبت جشنواره ساحلی با عنوان مجسمه های شنی برگزار شد رو می ذارم که کادر سنجاقک (خاله آرزو ، خاله سارا، و آقای اکبرپور) خیلی زحمت کشیدند واقعا خسته نباشند.

در حال ساختن مجسمه

می گفتی این هیولایه

جا دارد اینجا از مربیان خوب و مهربون و دلسوز سنجاقک(آرزو جون و سارا جون) و همچنین از آقای اکبرپور که زحمت زیادی کشیدند تشکر کنم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

پتو اسناگی
7 آبان 93 18:16
حسین اکبرپور
11 آذر 93 23:24
عرشیای عزیز ... هیچ وقت دو جلسه اولی که اومدی سنجاقک رو فراموش نمیکنم ... تا اخر کلاس فقط گریه کردی وبعد از یک هفته غیبت ، گفتم که این پسره گریان دیگه نمیآد کلاس .. ولی وقتی هفته بعد بدون گریه زاری رفتی سر کلاس و دیگه از سنجاقک بیرون نمیرفتی من داشتم شاخ در می آوردم ... نمیدونم چی شد ولی از اون روز به بعد تو یکی از بهترین سنجاقک کوچولوهای ما شدی ... خیلی دوست دارم ... هم تو رو هم اون خنده های بامزه ات رو هم اون گاو شیرده و آبمیوه ده و.......امیدوارم که آیندهای درخشان داشته باشی .